شعر عرب
من از دور دست آمد
شهرستان من بسیار بزرگ است
است در کف دست کویر
من نان سیاه و سفید با تاریخ خوردن.
در شب من خواب تنها
من از خواب بیدار در صبح به دعا
وقتی که بوسه خورشید
پوست من عطر و طعم.
من همدم با من ندارد
نه دوست، نه شتر.
من هیچ توشه.
به خدا من زانو خم کردن
(2012 آوریل 1)
Nessun commento:
Posta un commento